-
نامه های فروغ
شنبه 27 مهر 1387 14:34
این آدرس بخشی از نامه های فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور است که من بعد از خوندنش بسیار متاثر شدم و چون فروغ و خیلی دوست دارم بیشتر روم تاثیر گذاشت و بیشتر ناراحتم کرد. شما هم اگر دوست داشتید بخونید اون وقت می بینید که می تونست یه جور دیگه باشه. یک جور بهتر اگر اون زمان برای زن ارزش بیشتری قائل بودن و به احساسات و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 مهر 1387 09:43
اینم جواب تست خودشناسی من از این آدرس که با بیل خاموشم کرد :( (تاثیر پذیر، برون گرا، آرمان گرا، متفکر) تو یک تیپ "مشاور" هستی. بعضی ها فکر می کنند که تو قوی ترین و با نفوذترین شخصیت، در بین مردم هستی. البته این گروه اشتباه می کنند. واقعیت این است که تو نمی خواهی دیدگاهها و اعتقادات شخصی خود را به دیگران...
-
ماه رمضون
شنبه 6 مهر 1387 11:18
اگر بخوام به عقب برگردم و خوب نگاه کنم می بینم آمار قابل قبولیه. بعد از دوسال خدا رو شکر کلی از قسط هامون و دادیم و تا آخر امسال فقط قسط خونه و یک قسط دیگه می مونه که مبلغشون زیاد نیست و اتفاق مهم دیگه اینکه با پس اندازی که تو این دوسال کردیم تونستیم یه ماشین بخریم و انشالله چند روز دیگه تحویل بگیریم. یه پیکان 82 که...
-
دومین سال
شنبه 16 شهریور 1387 09:12
به همین زودی گذشت. امروز دومین سالگرد عروسی ماست. عجیبه!! غریبه ای میاد تو زندگی آدم و ناگهان تمام لحظه هات و پر می کنه و می شه عزیزترین عزیزت. از برکت حضورش دنیات یه رنگ و بوی دیگه می گیره و زندگیت عوض می شه. همه غصه ها و تنهاییات، همه دلهره ها و نگرانیات همه ترسی که از آینده داری به یکباره از بین میره. می تونی یک...
-
کم آبی
یکشنبه 10 شهریور 1387 16:08
امسال کم آبی واقعا وحشتناک بود. چندتا عکس می ذارم از سد آویدر تو نوشهر. خودتون مقایسه کنید امسال و با پارسال این پل یا اسکلش امسال فاصله زیادی تا آب داشت در حالیکه پارسال خودتون می بینید کامل تو آب بود. پارسال ریشه همه درختا تو آب بود ولی امسال ببینید چی شده!!! این جزیره کوچیک همون جزیره عکس اوله ها این خشکی و این...
-
سلام دوباره
شنبه 9 شهریور 1387 08:33
سلام دوباره بعد از یک وقفه طولانی. من بازم برگشتم. از همه دوستانی که تو این مدت من و مورد لطف خودشون قرار دادن متشکرم مخصوصا کاوه عزیز. گفته بودم بعد از اینکه از سفر برگردم میام و آپ می کنم. چند روزی رفته بودیم نوشهر. پسرخالم ققنوس یه ویلایی دست و پا کرده بود و لطف کرد به ما هم گفت و همگی با هم رفتیم. خوب بود مخصوصا...
-
نامه
شنبه 5 مرداد 1387 09:19
تا حالا واسه پدر، مادر، همسر و کلا همخونتون نامه نوشتین؟ انگار بعضی حرفها رو نمی شه با کلام گفت. مخصوصا آدمهایی مثل من که وقتی می خوان از خودشون یا احساساتشون حرف بزنن انگار دارن خفشون می کنن و آخرم هیچی نمی گن. این جور وقتا ترجیح می دم بنویسم. وقتی گلایه ها و حرفهام و رو کاغذ میارم حس بهتری پیدا می کنم. نوشتن باعث می...
-
خانه
یکشنبه 30 تیر 1387 09:25
خب اینم خب اینم نشد. چقدر نقشه کشیده بودیم و حساب کتاب کرده بودیم اما یه دفعه همش خراب شد. به قول معروف همیشه آنچه که در ذهن شماست به واقعیت نمی پیوندد. تصمیم داشتیم خونمون و بزرگتر کنیم تقریبا دو برابر. البته فکر ما شاید تا دو ماه پیش درست بود اما با این ثبات بازار رو دو روز پیش هم نمی شه حساب کرد چه برسه به دو ماه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 تیر 1387 17:00
ولادت حضرت علی و روز مرد و به همه آقایون تبریک می گم مخصوصا همسر گل خودم.
-
یاران ز چه رو رشته الفت بگسستند...
شنبه 22 تیر 1387 17:51
تا حالا شده دوستی داشته باشید که یکدفعه بذاره و بره و ندونید این وسط چی شد که اون اینطور رفت؟ و بعد مرتب از خودتون بپرسید کی رفت؟ اصلا چرا رفت؟ چرا چیزی نگفت و یکدفعه رفت؟ نکنه به خاطر من بود که رفت. شاید آدم تا مدت زیادی فکرش درگیرش باشه و شاید برای همیشه یک علامت سوال در ذهنش باقی بمونه. شاید نتونه هیچ وقت خودش و...
-
مگان
سهشنبه 18 تیر 1387 13:15
باورتون می شه؟ شوهرخواهرم از بانک ملی یه ماشین برده. مگان . وقتی شنیدیم کلی خوشحال شدیم و بدو بدو بهش زنگ زدیم و ... خدایی خیلی خوشحالم. اینم از اون کارای خداست. سال گذشته برادر محمد حسابی بدهکاری بالا آورده بود و اون برای حل مشکل برادرش 206 خودش و فروخت و پولش و کامل داد به برادرش و خودشم دیگه نتونسته بود مجدد یه...
-
بچه های دیپلمه
شنبه 15 تیر 1387 16:09
یه اس ام اس بامزه اومد دستم که اولین بز دیابتی دنیا در ایران کشف شد: بزبز قندی این و واسه دخترعمم فرستادم جوابش این بوده: دیروز خواب دیدم با یک دسته گل اومده بودی به دیدنم. با یک نگاه مهربون. همون نگاهی که سالها آرزو داشتم و از من دریغ می کردی. گریه کردی و گفتی دلت برام تنگ شده ولی من فقط نگاه کردم. وقتی رفتی سنگ قبرم...
-
....
دوشنبه 10 تیر 1387 10:26
هرگز شروعی نداشت تا بتوان پایانی برایش متصور شد. طوفانی بود که گذشت اما گویی آثارش را نمی توان به این سادگیها مرمت کرد. به خدا سپرده بودمت و یادت را در بیراهه های گذشته ای دور رها کرده بودم تا به خاطر نیاورم که تو را کجا گم کرده ام، اما چه سود که گهگاه از بیقوله های قلبم سر بیرون می نهی و مرا می سوزانی. تو را دیدم نه...
-
رویای زیبای من
شنبه 8 تیر 1387 08:56
جمعه ها شبکه 2یه کارتونی رو شروع کرده به اسم رویای زیبای من که همون یانگومه کارتونیشه. منم عشق یانگوم از همین قسمت اولش دارم نگاه می کنم ولی هیچی اون یانگوم نمی شه. خیلی ناراحت شدم تموم شد. یه فیلم کره ای هم داره از شبکه 3 تبلیغ می کنه به خواهرم می گم دوباره همون پانسول چویی توش بازی می کنه. می گه مرده اسمشم. با چه...
-
گوشواره
شنبه 1 تیر 1387 09:36
اول نوشت مهم برای حمید عزیز: دوست خوبم وقتی کارتها به دستت رسید لطفا خبرم کن تا خیالم راحت شه. امیدوارم برات راضی کننده باشن و اگر خدایی نکرده نارضایتیی هم هست از چاپ باشه نه طراحی چون همونطور که گفتم این روش چاپ ضمن هزینه کمتر دقت رنگ بالایی هم نداره. بعدشم اینکه آخه چرا در نظردونیت و باز نمی کنی؟؟؟؟...
-
پانته آ
چهارشنبه 29 خرداد 1387 10:28
یکی از کتابایی رو که از نمایشگاه خریده بودم دیشب تموم شد. اون جور که فکر می کردم جالب نبود. اسمش پانته آ ست. فروشندش خیلی خلاصه وار برام تعریف کرد که این کتاب حکایت زن زیباییست که در لشکرکشیهای کورش به دست پارسیان اسیر می شه و معشوقه کورش می شه و چه و چه و چه و در ضمن آخرین چاپش هم هست و به خاطر قلم تیز نویسنده و...
-
مهمونیهای خسته کننده
چهارشنبه 22 خرداد 1387 09:05
از اول هفته تا حالا واقعا خسته شدم. هر شب داریم می ریم خونه مادر مجید. یه روز دختر داییش میاد. یه روز عموش میاد. یه روز این میاد یه روز اون میاد. هی من واسه خودم یه برنامه ریزی می کنم هی این مجید برنامه های من و به هم می ریزه. دیشب دیگه آخر صدام دراومد. گفتم آخه بابا جان من دلم نمی خواد هر روز بیام اونجا. از سر کار...
-
از هر دری سخن
دوشنبه 20 خرداد 1387 08:58
تو این تعطیلات دو روزش و رفتیم قم. مثل جهنم گرم بود. بسکه عرق می ریختیم تنمون سوزن سوزن می شد. آخه گرما هم حدی داره!!! اما جای شما سبز زیارت خوبی بود. کلی دلامون باصفا شد. مسجد جمکران هم رفتیم جایی که من به معنای واقعی عاشقشم. هی شبستان می زنن و صحن و سراش و بزرگ می کنن اما زورشون میاد دو تا درخت بکارن که یه ذره سایه...
-
بوم هن
دوشنبه 13 خرداد 1387 14:55
مردم از بس که می خوام بیام آپ کنم اما وقت ندارم. مجبورم چند روز برگردم عقب. از پنجشنبه بگم که رفتیم خونه آمنه اینا. خونشون بوم هنه. انقدر فضای قشنگ و سرسبزیه که باید برید و خودتون ببینید. بعد یه باغم پشت خونشون دارن که چندتا بلبل شب و روز می خونه و به قول فاطمه زندگی در جریانه. قرارمون با فاطمه اینا تو تهران پارس بود...
-
اساس کشی
یکشنبه 5 خرداد 1387 12:59
مامانینا اساس کشی داشتن. این جمعه نه جمعه پیش برای جمع و جور کردن وسایل رفته بودم کمکشون. بعضی از وسایل خودم هم هنوز اونجا بود. نقاشیهای دوره بچگی، یادگاریهای دوستامون، دفترهای خاطراتم وکلی چیزای دیگه. مامان گفت هر چی رو می خواهید بردارید بقیه شون و می خوام بریزم دور. من تمام وسایلهای خودم و برداشتم. یه سریهاشونم پاره...
-
حیات وحش
یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 16:42
این روزا هر جا که می رم یه عالمه پرستو می بینم که دارن تو آسمون پرواز می کنن. خیلی قشنگه. تو پاییز دیدم که دسته ای با هم کوچ کردن و حالا بازم برگشتن. اما هیچ موقع نمیان نزدیک تا من درست و حسابی ببینمشون. صداشونم نمی دونم چجوریه ولی دلم می خواد بدونم. داشتیم از محل کار برمی گشتیم که یه کبوتره نشسته بود و واسه خودش از...
-
پارک ارم
یکشنبه 22 اردیبهشت 1387 09:55
ای خدا مردم بس که کت و کولم کش میاد. جمعه طبق قرار قبلی رفتیم پارک ارم. از همونجا هم انقدر کش میام. همونطور که قبلا گفتم ما هفت شبانه روز جشن تولد می گیریم چیکار کنیم دیگه پولداری و هزار درد و بلا... حالا پیدا کنید کنید پولدار را!!! عکس مناسبی که بتونم اینجا بذارم ندارم وگرنه می ذاشتم. شاید 15-16 سالی باشه که نرفته...
-
تولدم
دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 16:49
به خدا انقدر کار دارم اصلا نمی رسم آپ کنم. حالا فعلا ولش کن: می نویسم یادگاری تا بماند روزگاری گر نباشد روزگاری این بماند یادگاری شاعر: جواد شنبه طبق معمول این اواخر اتفاقاتی تو شرکت افتاده بود که به شدت اعصابم خورد و داغون بود. به شدتم ناراحت بودم و با کسی حرف نمی زدم تا اشکم درنیاد و یه خورده بگذره. بعد هی مجید اومد...
-
سپاس
دوشنبه 16 اردیبهشت 1387 16:47
خواهر گلم فرزانه و پسر خاله عزیزم فرزاد ! از نوشته های قشنگتون به مناسبت تولدم ممنونم. فکر می کنم هیچ هدیه ای تو دنیا به اندازه محبت نتونه شادم کنه. بابت بهترین هدایایی که به من دادید بی نهایت ممنونم.
-
متنفر می شویم
یکشنبه 8 اردیبهشت 1387 16:30
این روزا انقدر همه چی بده که هیچی نگم بهتره فقط اینکه از کار بیرون متنفر شدم. انقدر بدم میاد که دلم می خواد تو یه صفحه فقط بنویسم متنفرم. متنفرم... فقط به خاطر مجید که دارم تحمل می کنم ولی از این اوضاع به اندازه تمام دنیا متنفرم. یه اتفاق خوب هم افتاده. دیروز یه گوشی S500i خریدم. مشکی. کلی هم دوستش می دارم. دیگه اینکه...
-
متولدین اردیبهشت
یکشنبه 1 اردیبهشت 1387 14:15
اردیبهشت به معنی فرشته کوهساران از زیباترین ماههای سال است. بهترین ماه برای سفر به شیراز به خاطر گلهای یاس و بهارنارنج، کاشان به خاطر گلاب گیری و شاهرود به خاطر دشت شقایقش و بسیاری از شهرهای دیگه که الحمدلله کم نداریم. نماد این ماه گاو نره و بزرگترین اتفاق تو این ماه تولد خودمه که داره شونصد سالم میشه. ویژگیها و...
-
روزای خوب
پنجشنبه 29 فروردین 1387 10:56
صبحا کلی پیاده روی می کنیم. هوا خیلی خوب شده. یه بار از خونمون پیاده رفتیم تا شرکت. خیلی خوب بود اما پام زخم شد. یه روز استراحت دادیم تا پام خوب شه. بعد دیگه از سه راه طالقانی تا ویلا رو پیاده می ریم. اگرم صبح دیرمون شه موقع برگشتن این کارو می کنیم ولی صبا هوا خیلی بهتره. اگه قراره با هم راحت صحبت کنیم باید حتی به...
-
مهم
چهارشنبه 28 فروردین 1387 08:47
اگر شما هم ای میل یا اس ام اس ی با این مزمون دریافت کرده اید که (سایت گوگل اسم خلیج فارس را به خلیج عربی تغییر داده است، اگر یک میلیون نفر اعتراض خود را به این آدرس ارسال کنند گوگل مجبور به تغییر این عنوان می شود) http://new.petitiononline.com/sos02082/petition.html لطفا بی تفاوت از این موضوع نگذرید وبا کلیک بر روی...
-
از هر دستی بدی...
یکشنبه 25 فروردین 1387 16:42
توی موبایل یه آهنگ بامزه ای شنیدم که با لهجه ترکی واسه بربری می خوندن. به این تیکش خیلی خندیدم: حالا گردالویی بربری گوشتالویی بربری خیلی وقته نیستم؛ می دونم. همونطور که گفتم هنوز از اون قاطی بودن درنیومدم. حتی میل به نوشتن هم ندارم. به بزرگی خودتون ببخشید. داریم فکرای بزرگ می کنیم تا اگه خدا بخواد یه تکونای اساسی به...
-
نوشتن سخت شده
شنبه 17 فروردین 1387 09:27
نمی دونم چرا تو سال جدید اصلا نوشتنم نمیاد. احساس خستگی می کنم. تو عید حتی یک روز هم واسه خودم وقت نداشتم. یا مهمونی بودیم و یا مهمون داشتیم. امسال شب عید رفتیم یه رستوران سنتی و سبزی پلو ماهی رو اونجا خوردیم. خوب بود. مهمتر اینکه منم از بوی ماهی راحت بودم. یه سرم رفتیم خیابون ولیعصر قیامت بود. اما واقعا شور و حالش...