ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.
ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.

عید همگی مبارک

دعا می کنم سال خوب و پرباری توام با خیر و برکت و سلامتی در پیش رو داشته باشید.

من تا آخر تعطیلات نیستم. از همه دوستای گلم که تو این مدت هم همواره اومدن بهم سرزدن ممنونم. من می خواستم تک تک براتون کامنت بذارم که متاسفانه وقت نشد. به خوبی خودتون ببخشید و اگرم مارو ندیدین حلال کنین.

تعطیلات خوش بگذره.

 

         عیدتون مبارک

  

 

آخرین بازی سال ۸۶

آخرین بازی سال و به دعوت عارفه عزیز انجامش می دیم باشد که مورد قبول درگاه دوستان قرار گیرد.

باید آدمای تاثیر گذار تو این سال و اسم ببرم.

همه آدمایی که دور و برمون هستن چه بشناسیم و چه نشناسیم با کارهایی که انجام می دن تو زندگی ما تاثیر می ذارن. اینا فقط چند نمونشه.

اولیش همسر گلمه که همیشه به خاطر زحماتش و مهربونیها و گذشتش ازش ممنونم. خوبیهای اون روزای قشنگ خدا رو برام قشنگتر می کنه و وجودش برام برترین هدیه خداونده.

دومیش خواهر عزیزم افسانه که کارایی برای خونواده می کنه که همیشه هممون براش دعا می کنیم. امیدوارم همیشه بهترینها رو داشته باشه.

سومی دوستای عزیزم توی این محیط مجازیست که با وجودیکه هرگز همدیگرو ندیدیم مثل دوتا دوست صمیمی با هم صحبت می کنیم و به طور کلی وبلاگ نویسی که واقعا روحیه من و عوض کرد.

چهارمیش احمدی-نژاد و نخبگان عجیبی که دور خودش جمع کرده تا با راهکارای نشعت گرفته از هوش و ذکاوتشون تورم و چند برابر بالاببرن و تحریمارو صدبرابر کنن و بنزین و سهمیه ای و مسکن هم که دیگه هیچی نگم بهتره. همه اینا تاثیراتی رو تو زندگی پدر و مادرم و همه مستاجرا گذاشته که دیگه همه بهتر می دونن.

آخریشم کتابایی که می خونم و تاثیراتی که از هر کدومشون می گیرم. اما هیچ کتابی مثل "حکایت دولت و فرزانگی" برام تاثیر گذار نبود. یه کتاب کوچیک و کم حجمه که توصیه می کنم همه بخونن.

امسال ما نوزاد تازه متولد شده زیاد داشتیم واسه سه تاشون مشکلات بزرگی پیش اومد. یکیشونم به خاطر نارسایی قلبی فوت کرد که تاثیر بسیار بدی روم داشت. حالا کی این عارضه درمان شه و این ترس تو دلم از بین بره نمی دونم.

عارفه جان اینم از بازی من. ممنونم از دعوتت.

 

انگار خدا پیشاپیش عیدی ما رو داد. حال آمنه خوبه خوب شده. دوباره شده همون دوست شاد و شنگول من. درمانش روند کندی رو طی کرد اما خدا رو شکر که مشکلش کاملا برطرف شد. خدایا یک دنیا ممنون.

سالی که گذشت برای من و مجید سال خوبی بود اما اطرافیانمون اونقدر به مشکل برخوردند که دیگه شیرینی روزهای قشنگمون رنگ غم و مشکلات عزیزانمون و گرفت. انشالله امسال ریشه همه مشکلاتو این موشی که داره از راه می رسه بخوره و از بین ببره. می دونید که سال جدید سال موشه.

خونه تکونی ما هم تموم شد. از هفته پیش بخاری و جمع کردیم و باز خوردیم به سرما و بازم شبا سوییشرت می پوشیم و می خوابیم. یعنی اگه مورتاز ندیدین ما رو که ببینید معنیش و می فهمید. مجید می گه می خواهی بخاری و بیارم وصل کنم می گم ولش کن یه شبا خونه ایم اونم یه خورده لباس بیشتر می پوشیم تموم می شه.

یه اتومبیل پراید تو پشت بوم خونه همسایه ماست. من نمی دونم اون ماشین و چطوری بردن تو پشت بوم اما خدایی خیلی خنده داره.

این چند روزه از بس کامپیوترم و ترکوندم و هی زنگ زدم به پسرخالم که حالا چیکارش کنم دیگه خجالت می کشم دوباره زنگ بزنم. از پشت این تریبون بهش می گم که شرمنده اخلاقتم. نباید انقدراستاد می شدی که شدی و بدبختانه گرفتار همچو منی هم شده ای.

هر موقع من میام تندتند کار کنم یه کاری می کنم که ده برابر وقتم و می گیره. امروز صبح تند تند داشتم موهام و سشوار می کشیدم که یه دفعه دستم خورد به ژل و شوتش کردم زیر تخت. فکر کردم همین جلو ملوهاست هی دست کشیدم دیدم نه خبری نیست. خم شدم زیر تخت و ببینم دیدم رفته وسط تخت یه عالمشم ریخته رو زمین و لبه پتو و کشوهای دراور... فکر کردین من اون موقع عصبانی شدم؟ معلومه که نه. خیلی هم ریلکس همشو پاک کردم. مگه کار دیگه ای هم می تونستم بکنم.

راستی یه رسم جالب اینه که می گن موقع سال تحویل غذایی درست کن که توش رشته داشته باشه. تو اون سال کارات راست میاد و پرگره و لاینحل نمی شه. می خواهید بگید خرافاتیه یا هرچی. من این کار و می کنم. یه آش رشته خوشمزه. البته رشته پلو سوپ رشته دار و از این دست غذاهارم می شه گذاشت اما آش رشته خوشمزه تره.

حالا فعلا اینا باشه تا فردا که بیام اساسی خداحافظی کنم.

پ.ن: با تشکر فراوان از حمید عزیز به خاطر آدرسی که بهم داد تا برم و قالباش و ببینم و منم به مناسبت عید این یکی رو انتخاب کردم.

 

کاشکی اینجوری نبود

عیدیهامون و نصفه نیمه داده. هیچ کس از حق خودش دفاع نمی کنه. البته من حتما موقع حقوق گرفتن باقیموندشم می گیرم. اما بقیه فقط بلدن پشت سرش حرف بزنن. همین که میاد بازم جلوش دولا راست می شن. اعصابم از این خورده. از سکوت اینا و بی پروایی اون. امسال حقوق هیچ کس و زیاد نکرد فقط مال من و زیاد کرد اونم چون دخترش عروسی کرد و رفت و من دست تنها شدم. دیگه بقیه همون حقوق پارسال و می گیرن در حالیکه امسال به جای یکبار سه بار قیمت همه چیز بالاتر رفت. راست می گن که مظلوم خودش اجازه می ده در حقش ظلم کنن. همش به خاطر نبودن شغل مناسب تو جامعس. هر کی می خواد همونی و که داره دو دستی بچسبه. حتی با بدترین شرایط. من اعصابم به هم می ریزه از سکوت تک تکشون. در حق من اجحافی نشده اما واسه بقیه رو که می بینم اعصابم خورد می شه. هر کاری می گه انجام می دن. انگار بلد نیستن نه بگن. نمی دونم غرور من زیاده یا اینا زیادی خودشون و پست می کنن. من کلا زیاد تحمل امر و نهی شنیدن و ندارم. شاید واسه همینه که همیشه ترجیح می دم واسه خودم کار کنم اما اینا نمی دونم چطوری تحمل می کنن. خدا رو شکر کار من کامپیوتریه و اون از هیچیش سر در نمیاره و کاری به کارم نداره. واسه همین اینجا راحتم. دو دفعه یکی بخواد بهم دستور بده می ریزم به هم. شاید اونا هم اینجورین اما تحمل می کنن. بعید می دونم. اگه بودن قطعا شرایط و تغییر می دادن. مثل یک نظافت چی همه جا رو تمیز می کنن. کارایی که در شانشون نیست انجام می دن. اگه شغلشون این بود حرفی نبود اما الان چرا این کارا رو می کنن؟ آخه واسه کی؟ دلم می سوزه. حالا با همه این شرایط انصافه که حقشون و کامل نده. فکر کرده اگه از هرکی یه لقمه بکنه چقدر گیرش میاد. روزی رو خدا می رسونه. برکت و از کاراش برده. پارسال 12 میلیون خرج بیمارستان داد. 70 سالشه. دیگه کی می خواد به فکر آخرتش باشه. اینقدر حلال و حروم کردن و چطور می خواد جواب بده. همش درگیر زد و بند و زیرآب زنی و نامه نوشتن واسه این و اونه. اسمشم پیشکسوته. خدا نیاره اون روزی رو که این الگو باشه. من و یاد کارتون اسکروچ میندازه با همون کارگر فقیری که براش کار می کرد.

    

-------- سکوت مثل همیشه

از دست همه چیز عصبانیم و بیشتر ناراحت. آره خیلی ناراحتم از حق کشیها و حق خوریها و سکوتی که از طرف مظلوم میشه چون راه به جایی نمی بره.

 

اعصابم خورده. دلم می خواد خفشون کنم.  

ایندفعه :)

بهبودی کامپیوترمان حاصل گشت. خدایا سپاس. خواهشاً دوباره ما را گرفتار اینچنین بلاهایی نفرمایید. دق کردیم در این چند روز از دوری این بیجان عزیز. الحمدلله طاعون یکباره به کامی جان حمله کرد و CPU, Mother board  و  Power با هم دار فانی را وداع گفتند. اکنون کامی جان نو نوار گشته و دلشاد از خرجی که برگردن صاحبش نهاده.   

در پی کامنتهای دوستان بابا جان شما که آبروی مرا بردید. من بیچاره دیگه انقدرم گدا گولی نیستم که نتونم یه خط موبایل بخرم. منتها تا به امروز نیازم نشده. ما یا شرکتیم یا خونه. وقتی هم بیرونیم باز اغلب با مجیدم که اونم موبایل داره در نتیجه اگه کسی با هرکدوممون کار داشته باشه ما همواره در دسترسیم حالا اون روز یه خورده خاص بود. انشالله تا عید یک خط می خرم بلکه لااقل آبرویم جلوی شما حفظ شود.

روز درختکاری سبزه خیس کردم ولی می دونم که عمرا تا عید دربیاد. کارای عیدمم چیزیش نمونده و بسیار خوشحالم. فکر کنم تو این خونه تکونی مجید بیشتر از من خسته شد. من که نمی دونم واقعا چطوری ازش تشکر کنم. انشالله خدا بهش سلامتی بده و همیشه حفظش کنه مال خود خود من. راستی کادو عیدشم خریدم. بعداً عکسش و میذارم. 

   

روی زمین یا زیرمین

برای اربعین مادربزرگم هر سال شوله زرد می پزه. امسال هم مثل هر سال ما شاد و خرم نرم و نازک چست و چابک رفتیم اونجا. همیشه با مترو می ریم. ایندفعه مجید گفت بیا با این اتوبوسای BRT بریم روزه تعطیله و خیابونا خلوته از رو زمین بریم بهتره. خلاصه رفتیم و خیلی هم سریع رسیدیم. خونه مادربزرگمم همه جمع بودن و جای شما خالی حسابی خوش گذشت. تا اینکه عصر شد و ما اومدیم برگردیم. باز دوباره سوار این اتوبوسای انقلاب شدیم و تو خود انقلاب پیاده شدم می بینم ای بابا از مجید هیچ خبری نیست. هی توی اتوبوس و می بینم و این ور و اون ور نه خیر نیست که نیست. فهمیدم مترو پیاده شده. منم که الحمدلله قاطی...نگو مجید حر پیاده شده. البته ما همیشه پاستور پیاده می شیم. اینم من و می بینه که همچنان خوش و خرم سوارم و به راهم ادامه می دم. می فهمه یه ایستگاه زودتر پیاده شده. بدو بدو خودش و می رسونه پاستور به خیال اینکه من اونجا منتظرشم اما از من خبری نیست. اونم هی این ور اون ور و نگاه می کنه و دیگه می ره سوار مترو می شه. بعد میاد تو کوچمون منتظر من میشه. آخه قرار بود بریم خونه مادرش. منم بدو بدو باماشین خودم و می رسونم و می بینم مجید تو کوچه داره قدم می زنه. هی فکر می کردم الان اون یه چیزی به من می گه یا من یه چیزی بهش بگم. بهتره خودم دست پیش بگیرم. در نتیجه(با ملاطفت) گفتم: تو کجایی عزیزم. معلومه؟ صبح یه ساعت میگی با ماشین بریم نه مترو پس چرا اونجا پیاده شدی؟ می گه اِ راست میگیا. من فکر نمی کردم تو یادت باشه. اصلا خودمم یادم رفته بود. بعدم که گفت چقدر دوییده کلی بهش خندیدم. (شدت عصبانیتمون و دارید دیگه) در خونه مامانشینا باز بود. می گم نرفتی تو؟ می گه نه برم چی بگم. می گن زنش و ول کرده تو خیابون. . . اینم حکایتی شد. باز خدا رو شکر جفتمون سالم رسیدیم.

 

پ.ن: کامپیوترم همش ریست می شه هیچ کاری نمی تونم بکنم. تا درست شد میام بهتون سر می زنم. اینم با کلی التماس دعا نوشتم. ای خدا از دست این سیستمای له شده. کامنتارم بدون جواب تایید کردم فرصت جواب بهم نمی ده. شرمنده.

 

انتخابات- چهارشنبه سوری

صبحها تو برنامه مردم ایران سلام مسابقه ای طرح شده با این عنوان که تو یه جمله بگن در انتخابات شرکت می کنم ....    یا نمی کنم.... و بعد دلیل شخصیشون و مطرح کنن صرف نظر از وظیفه ملی و ایرانی بودن. این موضوع باعث شد به این قضیه فکر کنم. راستش من اصلا تصمیم ندارم شرکت کنم و دلیلشم ناامید شدنمه. آره واقعا فکر می کنم ناامیدم کردن. می دونم سختی و تحریم و فشار و هزار کوفت و زهرمار دیگه هست اما چرا واسه همه نیست؟ اینجوری که همه باید تو یه سطح زندگی کنن پس این اختلاف طبقاتی چیه؟ اونم اینقدر وحشتناک!!! اگه صحبت سر اسلام ناب محمدیه مگه زمون پیامبر که همه مسلمونا مجبور شدن به مدینه برن و چندین خونواده با هم تو یه خونه باشن و از سهم خودشون به مهاجرا هم بدن مگه تحریم نبودن؟ مگه سه سال تو شعب ابی طالب تحریم نبودن؟ اما همدلی و یکدست و یک سطح بودنشون اونقدر قدرتمندشون کرد که اول مکه و بعد کل عربستان و شام و سوریه و ایران و هزار جای دیگه رو تسخیر کردن. پس این اسلام ناب محمدی رو تو کجای این رفتارها می شه پیدا کرد؟ انگار از مسلمونی فقط تو سر و کله زدن و عزاداریشه که براشون مهمه.

دلم یه شادی بزرگ می خواد. یه چهارشنبه سوری واقعی. نمی دونم چرا می خوان این سنت قشنگ و از بین ببرن. در واقع نه از بین می ره و نه اینا دوباره احیاش می کنن. کاش مثل شب یلدا بهش بها داده می شد. کاش مثل قدیم میاوردن بوته می فروختن. "زردی تو از من. سرخی من از تو". یه همچین چیزی بود. رسم قشنگیه. ولی خراب شده. نارنجک می زنن. دستشون می رسید تانک میاوردن. از اول اسفند شروع کردن. باید یه بار دیگه به این روز نگاه کرد و یه بار دیگه احیاش کرد. همونجوری که بود نه اونجوری که الان هست. باید اون روز همه با شادی بیان بیرون و این جشن و نگاه کننو توش شرکت کنن نه اینکه از ترسشون تا جایی که می تونن بیرون درنیان. این یه کار فرهنگی و تبلیغ فرهنگی می خواد که فقط از دست تلویزیون برمیاد و دولت که تو هر چند تا محله یه جا رو به این کار اختصاص بده. فرهنگای قشنگ چرا باید به بی فرهنگی تبدیل بشن؟ تمدن مارو همین چیزا ساخته دیگه. شادی و همدلی تو همین کارا به دست میاد. نمی شه که هی از تمدنمون بگیم و بعد یه ذره واسش ارزش قائل نباشیم. چه می دونم در تعجبم!!! 

 

:(

امروز تهنای تهنام. مجید سرمای شدید خورده و تو خونه خوابیده. صبح غریبانه اومدم شرکت. انقده بده وقتی نیست. اصلا حوصله ندارم.

متولدین اسفند

این عکس هم مال متولدین اسفنده. تولد همشون مبارک. انشالله سالهای خوبی رو در پیش رو داشته باشن.مادر منم متولد همین ماهه. فکر می کنم مهربونیشون بیش از اندازس. اونقدری که همه رو پر رو و پرتوقع می کنن. البته مادر من اینجوریه. بقیه رو نمی دونم. انشالله که خدا حفظشون کنه.

 

ویژگی‌ها و خصوصیات‌ کلی‌ متولدین‌ اسفند ماه‌: خلاق‌، با قدرت‌ تخیل‌ قوی‌، حساس‌، زود رنج‌، دلسوز و با احساس‌
دل‌ رحم‌، رئوف‌، رحیم‌ و مهربان‌
از خود گذشته‌، فداکار، نوع‌ دوست‌، بی‌تجربه‌، غیر مادی‌ و معنوی‌
شهودی‌، همدل‌ و هم‌ فکر

جنبه‌ منفی‌ شخصیت‌ متولدین‌ اسفندماه‌: واقع‌ گریز، گریز گرا و ایده‌آلیستی‌
مرموز، تو دار، پنهان‌ کار، دو پهلو و مبهم‌
سست‌ اراده‌ و به‌ راحتی‌ تحت‌ سلطه‌ قرار گیرنده‌

حیوانی‌ که‌ در ارتباط با ماه‌ تولد شماست‌، ماهی‌ است‌ (دو ماهی‌ که‌ در دو جهت‌متفاوت‌ در حال‌ شنا هستند) سالیان‌ سال‌ است‌ که‌ ماهی‌ یک‌ منبع‌ اصلی‌ غذایی‌ برای‌انسانها محسوب‌ شده‌ است‌ و در مسیحیت‌ این‌ دو ماهی‌ نشانگر تنش‌های‌ درونی‌متولدین‌ اسفندماه‌ است‌.

رنگ‌ محبوب‌ و خوش‌ یمن‌ متولدین‌ اسفند ماه‌ «سبز آبی‌ ملایم‌» است‌.


 

        تولدتون مبارک