ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.
ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.

نامه های فروغ

این آدرس بخشی از نامه های فروغ فرخزاد به همسرش پرویز شاپور است که من بعد از خوندنش بسیار متاثر شدم و چون فروغ و خیلی دوست دارم بیشتر روم تاثیر گذاشت و بیشتر ناراحتم کرد. شما هم اگر دوست داشتید بخونید اون وقت می بینید که می تونست یه جور دیگه باشه. یک جور بهتر اگر اون زمان برای زن ارزش بیشتری قائل بودن و به احساسات و طبع شاعرانه اش بها می دادن و بددلیهای خودشون و با تهمت زدن به فروغ تعبیر نمی کردن و به خاطر شهرت و محبوبیتش اون و فاحشه نمی خوندن حتما یک جور دیگه می شد اگر اون همه محدودیت و تنگ نظری نبود قطعا همه چیز فرق می کرد اما کسی چه می دونه شاید اون وقت نمی تونست شعرهایی با این تاثیر عمیق روی احساسات خواننده بسرایه. وقتی نامه هاش و بخونی احساس می کنی که هر قطعه ای از اشعارش و چه وقت سروده. اگرچه که فروغ همیشه خودش و مقصر می دونسته اما وقتی همزمان با نامه هاش پیش می ری می بینی که اینطور نبوده و قطعا به خاطر نظام مردسالاری و کوچک شمردن زنها و حرفها و تحقیرهای اطرافیان او اینطور احساس می کرده. در هر صورت روحش شاد.

رفتم، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت

راهی بجز گریز برایم نمانده بود

این عشق آتشین پر از درد بی امید

در وادی گناه و جنونم کشانده بود

 

رفتم، که داغ بوسه پر حسرت ترا

با اشک های دیده ز لب شستشو دهم

رفتم که ناتمام بمانم در این سرود

رفتم که با نگفته بخود آبرو دهم

 

رفتم مگو، مگو، که چرا رفت، ننگ بود

عشق من و نیاز تو و سوز و ساز ما

از پرده خموشی و ظلمت، چو نور صبح

بیرون فتاده بود به یکباره راز ما

 

رفتم که گم شوم چو یکی قطره اشک گرم

در لابلای دامن شبرنگ زندگی

رفتم، که در سیاهی یک گور بی نشان

فارغ شوم ز کشمکش و جنگ زندگی

 

من از دو چشم روشن و گریان گریختم

از خنده های وحشی توفان گریختم

از بستر وصال به آغوش سرد هجر

آزرده از ملامت وجدان گریختم

 

ای سینه در حرارت سوزان خود بسوز

دیگر سراغ شعله آتش ز من مگیر

می خواستم که شعله شوم سرکشی کنم

مرغی شدم به کنج قفس بسته و اسیر

 

روحی مشوشم که شبی بی خبر ز خویش

در دامن سکوت به تلخی گریستم

نالان ز کرده ها و پشیمان ز گفته ها

دیدم که لایق تو و عشق تو نیستم

اینم جواب تست خودشناسی من از این آدرس که با بیل خاموشم کرد :( 

 

(تاثیر پذیر، برون گرا، آرمان گرا، متفکر)

تو یک تیپ "مشاور" هستی. بعضی ها فکر می کنند که تو قوی ترین و با نفوذترین شخصیت، در بین مردم هستی. البته این گروه اشتباه می کنند.

واقعیت این است که تو نمی خواهی دیدگاهها و اعتقادات شخصی خود را به دیگران تحمیل کنی. با این حال تو برون گرا و باهوشی و دوست داری خودت را درگیر مسائل دیگران کنی. بنابر این با دانشی که داری، به بقیه کمک می کنی.

تو دقیقاً مصداق این اصطلاح هستی که می گویند "معلّمها در عین حال دانش آموز هم هستند" و به همان اندازه که دوست داری یاد بدهی، دوست داری که یاد هم بگیری و این موضوع تو را راضی می کند.

تو تنها و بیکس نخواهی مرد، امّا هرچه بیشتر به پایان عمرت نزدیک می شوی، بیشتر در خودت فرو می روی و به این فکر می کنی که آیا زندگیت کلّاً معنی و هدفی داشته؟ این حالت ممکن است ده ها سال طول بکشد. ضمناً تو به احتمال زیاد بعد از همسرت خواهی مرد.  

------------------------------- 

خودم به شخصه با پاراگراف آخر نمی تونم موافق باشم چون همیشه سعی دارم طوری زندگی کنم که بعد از یه مدت نگم هیچ کاری نتونستم بکنم و فقط فرصتهای عمرم و از دست دادم. برای جمله آخر هم از ته دل دعا می کنم این اتفاق هیچ وقت نیفته. 

 

در هر صورت اینم یه تست بود دیگه می شه جدی گرفت می شه هم نگرفت 

ماه رمضون

اگر بخوام به عقب برگردم و خوب نگاه کنم می بینم آمار قابل قبولیه.

بعد از دوسال خدا رو شکر کلی از قسط هامون و دادیم و تا آخر امسال فقط قسط خونه و یک قسط دیگه می مونه که مبلغشون زیاد نیست و اتفاق مهم دیگه اینکه با پس اندازی که تو این دوسال کردیم تونستیم یه ماشین بخریم و انشالله چند روز دیگه تحویل بگیریم. یه پیکان 82 که البته 35-6 تا بیشتر کار نکرده. حالا فعلا همین هم کار ما رو راه می ندازه خدا رو شکر.

انگار قسمته ما کارای مهممون و تو ماه رمضون انجام بدیم. تو ماه رمضون بود که مجید اومد خواستگاری  و ماه رمضون سال بعد یک اتفاق مهم و برای اولین بار تجربه کردیم. تو ماه رمضون ماشین خریدیم و تو همین ماه یک تصمیم مهم گرفتیم که داریم انجامش می دیم.

ماه بسیار زیبا و پر برکتیست که با رفتنش دلم حسابی براش تنگ می شه. می خواهیم که از امسال زکات مالمون و هم بپردازیم. کاری که درست به اندازه نماز خوندن بهش سفارش شده و شاید اگر همه این کار و بکنن دیگه هیچ کس طعم تلخ فقر و نچشه.

نذر شوله زرد برای سلامتی فرزانه کرده بودم که دیروز انجامش دادم. خدا نعمت سلامتی رو از هیچ کس نگیره و اونهایی رو هم که بیمارن زودتر شفا بده انشالله.

ما نیمه شعبان عروسی کردیم و خیلی زود به ماه رمضون رسیدیم. اون سال وقتی ماه رمضون تموم شد و تلویزیون اعلام کرد که فردا عید فطره من بدون اینکه بخوام قوله قوله اشک می ریختم و احساس می کردم اصلا نمی تونم از این ماه دربیام. واقعا نمی تونم بگم که چقدر این ماه و دوست دارم. خلاصه اون روز ما حقوقمونم گرفته بودیم و در همون حین داشتیم تقسیم اراضی هم می کردیم. مجید هم فکر می کرد واسه اینکه ما بیشتر حقوقمون پای قسط میره اینجور گریه می کنم. سوئ تفاهم مسخره ای بود و هیچ وقت از یادم نمیره. مجید هم ناراحت بود که بیشتر از این از دستش بر نیومده و حالا من انقدر ناراحت شدم. رفتیم بیرون یه دوری زدیم. اما واسش خیلی عجیب بود که یه نفر به خاطر تموم شدن ماه رمضون گریه زاری کنه و شاید هم فکر می کرد دارم بهانه تراشی می کنم که مثلا اون ناراحت نشه. خلاصه اینکه نمی دونم چرا هر موقع اعلام می کنن فردا عیده من اشکم درمیاد و حالا دوباره داریم به اون عید نزدیک می شیم و من از همین الان دلتنگ ماه عزیزی هستم که داره تموم می شه و تا سال آینده هم کی مرده و کی زنده؟

دیشب همه خواهرهای مجید دعوت بودن و افطاری و سور ماشین و یکجا دادیم. پسر آمنه هم یکسره نق می زد و آویزن مامانش بود. آمنه با افاده می گفت (البته به شوخی) فکر نکنید واسه پسرم میام برای دخترای شما بذار ببینم به امیر چی میاد آه عسل ولی الکی اسم دختراتون و عسل نذاریدا. گفتیم حالا کی خواست به تو دختر بده خیلی هم پسرت اخلاق داره... حالا اینا که شوخی بود ولی چقدر بد بود این قدیما پدر مادرا می شستن واسه خودشون می بریدن و می دوختن بچه های بیچاره هم که اون وسط هویج بودن.