ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.
ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.

نیش عقرب نه از ره کینست اما مال آدما ...

دیشب خیلی ناراحت بودم. ای کاش قبل از اینکه حرفی بزنیم یه خورده راجع بهش فکر می کردیم و می تونستیم بفهمیم که این حرف روی طرف مقابلمون چه تاثیری داره. فکر می کنید این درسته یه جایی با دعوت و درخواست بخوان که تو هم حضور داشته باشی اما بعد که می ری حرفهایی بزنن که فقط دلت و به درد بیاره. تو رو به خاطر کار نکرده سرزنش کنن و البته نه به طور مستقیم بلکه دوپهلو و با کنایه منظورشون و بگن و یه نفر دیگه هم بدون اینکه از هیچی خبر داشته باشه تاییدش کنه. زبون آدما هم زهر داره نه؟ زهرش از مال مار و عقرب کاری تره. می گن نیش عقرب نه از ره کینس اما نیش آدم . . . دیروز برای افطار رفتم اونجا که ای کاش نمی رفتم. برای انجام کاری از . . . دعوت شده بود که بره و اتفاقا منم خیلی بهش اصرار کردم که بره اما خودش به خاطر دلایل شخصی و البته کاری نپذیرفت و نرفت. دیشب که اونجا رفتم دیدم اونا من و مسئول نرفتنش می دونن در صورتی که من بهش اصرار کرده بودم بره. حالا من دارم براشون شرح می دم که اگرم نرفته از یه جای دیگه داره جبران می کنه. می بینم واسه من ضرب المثل میارن و اون یکی هم فقط واسه اینکه یه حرفی زده باشه تایید می کنه. هیچ حرفی رو مستقیم نزدن. همش کنایه بود و کنایه. ترجیح دادم سکوت کنم تا اینکه بیشتر کشش بدم. جالبش هم اینه که بعد بلند شد رفت مسجد. فکر می کنی این مسجد رفتن فایده ای داره وقتی که پات و روی دل یه نفر فشار میدی و بعد رد میشی!. . .

همون موقع بخشیدمشون اما این شد دوبار. دوبار یه حرفی زدن که تا اون ته تهای دل من و سوزوندن.

یادمه بچه که بودم یه داستانی خوندم که هیچ وقت از یادم نمیره.

 

 یه هیزم شکنی بود که هر روز می رفت تو جنگل برای قطع کردن درختا یا جم کردن چوب. به خاطر این رفت و آمداش با یه ببری دوست شده بود که هر روز می دیدتش. باهم قدم می زدن. غذا می خوردن و خلاصه تمام مدتی رو که هیزم شکن تو جنگل بود ببرم باهاش بود. یه روزی که اینا میان باهم ناهار بخورن هیزم شکن به غذا خوردن ببر نگاه می کنه و می گه چرا مثل سگ غذا می خوری؟ ببر که انتظار نداشت از بهترین دوستش این حرف و بشنوه خیلی ناراحت می شه اما چیزی نمی گه تا اینکه عصر هیزم شکن تصمیم می گیره برگرده. ببر بهش می گه با اون تبری که داری یه ضربه به سر من بزن. هیزم شکن قبول نمی کنه اما ببر اصرار می کنه و هر جور شده اون و راضی می کنه. هیزم شکن ضربه محکمی به سر ببر می زنه و خون جاری می شه. ببر بهش می گه حالا برو و دیگه هیچ وقت اینجا نیا. دیگه نمی خوام ببینمت. هیزم شکن می ره و تا چند سال اونورا پیداش نمی شه اما یه روز دوباره تصمیم می گیره بره همونجا و میره. هنوز کارش و شروع نکرده بود که ببر و می بینه. ببر بهش می گه مگه نگفته بودم دیگه هیچوقت نمی خوام ببینمت. چرا اومدی اینجا. هیزم شکن می گه الان دیگه چند سال گذشته. ببر سرش و به هیزم شکن نشون می ده و می گه این جای زخم تبرته. خیلی محکم زدی . زخم عمیقی بود اما خوب شد ولی هنوز جای زخم زبونی که به من زدی خوب نشده. حالا دیگه برو چون اگه بازم ببینمت ایندفعه حتما می کشمت. هیزم شکن که چاره ای نداشته از اونجا میره و دیگه هیچ وقت به اون قسمت جنگل نمیره.

نظرات 10 + ارسال نظر
شهرزاد پنج‌شنبه 5 مهر 1386 ساعت 12:50 ب.ظ

سلام بهار جون:
نه اون نماز کمرشو بزنه!!!
بعضی ها همه کار میکنن بعد مثلا نماز و روزه و دعا شونم میخوننن من که به مامانم میگم در مورد این ادما خدا کلن هر چی بخوان بهشون میده که فقط صداشونو نشنوه!!!!
هر چی به لیاقت اگه نمیذاشتی که بره راحت تر بودی به بعضی ها وقتی اهمیت میدی فکر میکنن که چه خبره اهمیت ندی بیشتر تحویلت میگیرن با ارزشتری کسی هم جرات نداره حرفی بهت بزنه!!!
ببخش سرتو درد اوردم!!!
قصه نخور عزیز
اون بالایی جای حق نشسته!!!
قربونت
فعلا....

عارفه پنج‌شنبه 5 مهر 1386 ساعت 03:30 ب.ظ http://www.a17.blogsky.com

سلام بهار جان
چطوری خانومی؟
خیلی دلم برات تنگ شده بود
راستش نمی دونم برا این پستت چی باید نظر بدم. فقط همینو می دونم که در دهن هیچ کس و نمی شه بست.
من اپم عزیزم
منتظر قدم های رنگیت تو مرگ رنگ هستم

شهرزاد جمعه 6 مهر 1386 ساعت 08:53 ب.ظ

سلام بهاری:
خوبی عزیز؟؟؟؟؟؟؟؟
اپممممممممممم بدو بیاااااااااا
بدو بدو!!!!

محمد شنبه 7 مهر 1386 ساعت 09:39 ق.ظ

خیلی عالی نوشتی

ممنونم که به من سر زدی.

کاوه - روزمرگی شنبه 7 مهر 1386 ساعت 09:40 ق.ظ http://rroozzmmaarreeggii.blogfa.com

سلام دوست عزیز

بگذریم .

خودت که نوشتی نیش عقرب نه از . . .

پس دیگر چه داری چشم ز دوستان دور یا نزدیک ؟؟؟

راستی اگه موزیک بلاگ منو نتونستی گوش فرا دهی به این آدرس برو و دانلودش کن .

فکر میکنم به وقت و پول تلفن و نتی که مصرف میشه بی ارزه.

http://homayounshajarian.blogfa.com

ایام بکام.

سلام. خیلی ممنون. حتما می رم.

حمید شنبه 7 مهر 1386 ساعت 08:32 ب.ظ

سلام بهار خانم
نگران حرفهای مهمل گویان آشنا وغریبه نباش و غصه اش را نخور که این افراد دیر یا زود پیش همه رسوا میشوند وشرمنده!
مسجد رفتن و نماز خواندن این افراد راهم باورنکن!

سلام. نه نگران نیستم ولی خب دله دیگه. یه وقتا می شکنه.

نیلوفر یکشنبه 8 مهر 1386 ساعت 10:49 ق.ظ

نبینم دل بهار خانمی به خاطر حرف کسی شکسته باشه هاااااااااا...ای جانمممممممممممم...خودتو ناراحت نکن...بعضیا زبونشون تلخه و یا اینکه شایدم می خوان که زبونشون تلخ باشه...منم خیلی دلم بابت حرف بقیه شکسته اما...
بی خیال...زمستون جون خوبه؟
سلام برسون...

سلام نیلوفر جان خوبی؟
آره منم بی خیالش شدم. این نیز بگذرد
اونم خوبه. قربانت. سلام می رسونه.

ققنوس یکشنبه 8 مهر 1386 ساعت 02:18 ب.ظ http://wWw.StartOfAnEnd.bLogFa.iR

آپ کن دیگه!
چرا آپ نمیکنی؟
آپ کن دیگه!
چرا آپ نمیکنی؟
آپ کن دیگه!
چرا آپ نمیکنی؟
آپ کن دیگه!
چرا آپ نمیکنی؟
!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چرا آپ نمیکنی؟ هان؟

چرا آپ نمی کنم؟
خب آپ می کنم دیگه!
چرا آپ نمی کنم؟
خب آپ می کنم دیگه!
چرا آپ نمی کنم؟
خب آپ می کنم دیگه!
خب آپ می کنم دیگهههههههههههه!

چه کمکی میتونم بکنم در خدمتم

شما همین که میایید و به من سر می زنید و با حضورتون اینجا رو منور می کنید خودش کلیه. خیلی ممنون.

زرین سه‌شنبه 10 مهر 1386 ساعت 12:58 ق.ظ http://delhayebarani.blogfa.com

سلام
وای که چقدر کنایه و کلا روش های غیر مستقیم آزاردهنده است آدم می سوزه همشم دلش می خواد بگه: بابا جیگرشو داری مردونه روراست بگو تا جوابم بگیری اما..........اگه یه سر سوزن واکنش نشون بدب مب گن: وا!!!!کی با تو بود؟!!!
کاملا می فهممت.

آره این قضیه تو زندگی همه پیش اومده. واقعا هم همین جواب و می دن. چه میشه کرد؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد