ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.
ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.

اندوه تنهایی

پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه می کارد

مو سپید آخر شدی ای برف
تا سرانجامم چنین دیدی
در دلم بارید ... ای افسوس
بر سر گورم نباریدی

چون نهالی سست می لرزد
روحم از سرمای تنهائی
می خزد در ظلمت قلبم
وحشت دنیای تنهائی

دیگرم گرمی نمی بخشی
عشق، ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدیست
خسته ام، از عشق هم خسته

غنچه شوق تو هم خشکید
شعر، ای شیطان افسونکار
عاقبت زین خواب دردآلود
جان من بیدار شد، بیدار

بعد از او بر هر چه رو کردم
دیدم افسون سرابی بود
آنچه می گشتم به دنبالش
وای بر من، نقش خوابی بود

ای خدا ... بر روی من بگشای
لحظه ای درهای دوزخ را
تا به کی در دل نهان سازم
حسرت گرمای دوزخ را؟

دیدم ای بس آفتابی را
کاو پیاپی در غروب افسرد
آفتاب بی غروب من!
ای دیغا، درجنوب! افسرد

بعد از او دیگر چه می جویم؟

بعد از او دیگر چه می پایم؟
اشک سردی تا بیفشانم
گور گرمی تا بیاسایم

پشت شیشه برف می بارد
پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی
دانه اندوه می کارد

 

 

خیلی این شعر و دوست دارم. کلا فروغ و خیلی دوست دارم. دیدم به حال و هوا می خوره نوشتم.

 

از دیشب تا حالا مجید مسموم شده. حسابی حالم گرفتس. نصف شبی یه خورده دکتری کردم بهتر شد ولی صبح تا حالا بازم حالش بده. باز دوباره بلند شده اومده سر کار. یه ذره حرف گوش نمی ده ها. اعصاب معصاب من و هی قشنگ می کنه. بعد اونم هیچی نمی خوره. منم انگیزه ندارم. نه صبونه خوردیم نه ناهار.

 

امروز می خواستم یه چیزای دیگه بنویسم اما حوصلش و ندارم.

 

اگه رفتین برف بازی خوش بگذره. فقط جو گیر نشید زیادی تو برفا بمونید سرما بخورید.

 

 

سال نو میلادی هم مبارک. سال گذشته تو فرانسه تظاهراتی علیه زمان انجام شد که چرا داره اینجور تند می گذره و تا سرت و می چرخونی شب شده. گفته بودن برای سال ۲۰۰۸ هم تجمع خواهند کرد. دیروز تو اخبار شنیدم که امسال علاوه بر تجمع خسارات زیادی رو هم وارد کردن. اینم یکی دیگه از کارهای عجیب آدما

 

نظرات 4 + ارسال نظر
گیسو چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 07:55 ب.ظ http://http://gheseh.blogsky.com/

مرسی که سر میزنی

خواهش می کنم. منتظر خوندن ادامه داستان قشنگت هستم. :)

بد جنس چهارشنبه 12 دی 1386 ساعت 08:14 ب.ظ

سلام بهار خانم
بالاخره کار خودتو کردی :-(
چی به سر بچه مردم آوردی حالام داری مظلوم نمایی میکنی

شعر قشنگی رو منتشر کردی
منم با یه شعر در همین رابطه به روزم
یه ای میل هم برات فرستادم برو ببینش

سلام.
واقعا اسم مناسبی انتخاب کردی ؛)
خدایی من این همه از خودم دکتری دربکردم. چرا این حرف و می زنی (گریه) تازشم الان خوبه خوبه و طبابتم نتیجه داد. :)

الان میام. اونم چک می کنم.

بید مجنون پنج‌شنبه 13 دی 1386 ساعت 11:03 ب.ظ http://delhayebarani.blogfa.com

سلام
خدا بد نده....
ان شاء الله زودتر خوب شه برید برف بازی
ما که همه اش مشغول درس خووندن بودیم......هی........

سلام.
بد نبینی مادر.
خدارو شکر خوب شد اما برف بازی نرفتیم.
ما هم همش سر کاریم ...... هی.........

حمید چهارشنبه 26 دی 1386 ساعت 11:48 ق.ظ

سلام
امروز تو وبگردیم به سایت فروغ برخوردم اگه دوست داشتی سری بزنhttp://www.foroogh.de/tavalodidigar/ketabetavalod.htm

سلام.
خیلی ممنون از راهنماییت. حتما سر می زنم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد