ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.
ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.

یک شب خوب

خدا رو شکر یه شب خوب و گذروندیم.

 

اول می خوام از پنجشنبه بگم که روز عرفه بود. هر سال نسبت به این روز بی تفاوت می گذشتم اما امسال تصمیم گرفتم تو این روز روزه بگیرم. مجیدم همراهیم کرد. ساعت 1:30 از شرکت دراومدیم و رفتیم مسجد امام حسین برای دعای عرفه. اگه تا حالا تو مراسم خوندن این دعا نرفتید از سال بعد برید. می تونم بگم فوق العاده بود. به بزرگی مراسمهای شب قدر. البته خیلی هم شلوغ بود. دیگه تو مسجد جا نبود و تو حیاط فرش انداختن. فکر کنم اون بیچاره هایی که بیرون بودن یخ زدن. داخلش هم دیگه واقعا چپیده بودیم تو هم. یه چیز عجیبی که می دیدم بعضیها انگار اومده بودن پیک نیک. با کلی بارو بندیل و یه پلاستیک پر از خوراکی همراه یکی دوتا یچه... یه خانم دیگه هم پیش من نشسته بود یعنی ما ذله شدیم از دست این بچه ها. انننقدر شیطون بودن که خدا بدونه. یکیشون رو کمر من ماشین بازی می کرد. اون یکی دراز می کشید پاش و می کوبید تو پهلومون. خلاصه ماجراها داشتیم. دور تا دورمونم همش بچه بود. نمی دونم چرا اون بچه ها رو آورده بودن که به جز مزاحمت واسه خودشون و بقیه چیزی نداشتن واینکه الکی جا گرفته بودن و اون بیچاره هایی که واقعا واسه دعا اومده بودن بیرون موندن. ولی بازم با تموم این حرفا خیلی خیلی خوب بود. موقع برگشت یه جعبه شیرینی گرفتیم و رفتیم خونه مادر مجید. آمنه هم بود. این روز بچش چهل روزه شد. متاسفانه خودش هیچ فرقی نکرده. . .

 

واسه شب یلدا رفتیم خونه مادر من. باز نگید بدجنسی کردی این پیشنهاد خود مجید بود. اونا ماشالله خونواده پرجمعیتی هستن و قرارم بود همشون بیان خونه مامانش. درنتیجه تنها نبودن. اما مال ما فقط منم و خواهرم که ازدواج کردیم. درنتیجه به پیشنهاد مجید عزیزم رفتیم اونجا و خیلی هم خوش گذشت. تازه مینو رو هم دیدم تقریبا یه ماه بود ندیده بودمش. ماشالله انقدر خوشگل شده ها هر چی بگم کم گفتم. آدم دلش می خواست بخوردش. همشم می خندید. خیلی شیرین بود. فال حافظم گرفتیم. شعر قشنگی اومد و خوشحالمون کرد. دیگه اینکه همه چی خوب بود دیگه. جای شما خالی.

 

خدا رو شکر می کنم پدر و مادر و خونواده ای دارم که تو این شبا کنارشون باشم و تنها نمونیم و همسر خوبی که درک و شعورش مثال زدنیه و محبتاش و با هیچ چیزی نمی تونم جبران کنم. همیشه دعا می کنم تا روزی که زنده ام تو رو در کنارم داشته باشم و همین طور شاد ببینمت.

نظرات 6 + ارسال نظر
عسل رز شنبه 1 دی 1386 ساعت 11:40 ق.ظ http://asaleroz.blogsky.com

سلام
مرسی
بله جای شما خالی شب خوبی را گذارندیم با خانواده

سلام.
خدا رو شکر.
همیشه شاد باشید.

ققنوس شنبه 1 دی 1386 ساعت 11:43 ق.ظ

ایشالا همیشه خوش بگذره بهتون...

همچنین.

فرزانه شنبه 1 دی 1386 ساعت 12:20 ب.ظ

آره خیلی شب خوبی بود فقط اگه یه کم وقتش و بیشتر میکردن تا شما هم بیشتر بمونید خونمون خیلی بهتر می شد.

انشالله دفعه بعد. حالا صحبت می کنم ببینم می شه بیشتر از یه دقیقه وقتش و بیشتر کنن.

حمید شنبه 1 دی 1386 ساعت 05:58 ب.ظ http://karaj400.blogsky.com

سلام
سمت و جهت این جمله طعنه آمیز ( باز نگید بدجنسی کردی )
رو به سمت کی نشونه رفته بودی ترکشش به ما خورد؟
یکم تمرین تیر اندازی کن رفیق!!!
و به دعایی که در انتهای پستت کردی هزاران آمین میگویم
هر شبت خوب

سلام.
آفرین. خوشم میاد کاملا متوجه منظورم هستید. حالا زخمی که نشدید؟

خیلی ممنون.
روزگار خوشی را برایتان آرزومندم.

[ بدون نام ] یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 10:17 ق.ظ

خدا را شاکرم که از اقبال نیکم هدف گیری نیکو ننمودید
والا بجای جراهت جزیی وارده به گوش راستمان یحتمل این تیر کاری به قلبمان اصابت مینمود

بابا حساس!!! ؛)

بید مجنون یکشنبه 2 دی 1386 ساعت 12:06 ب.ظ http://delhayebarani.blogfa.com

سلام
ان شاء الله که همیشه شاد باشید

سلام.
مرسی و همچنین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد