ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.
ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.

یک تصمیم سخت

نمی دونم در ازاء چیزی که قراره به دست بیاد چه چیزی باید از دست بدم. چون قاعده دنیا اینجوریه. هیچ چیزی رو مجانی بهت نمی ده گاهی هم بهای سنگینی می گیره. حرفهای مجید هم من و سخت به فکر واداشت. بد جور مونده بودم تو دو راهی. خیلی با خودم کلنجار رفتم تا بتونم یه راه و که البته درست ترین راه باشه انتخاب کنم. با زبون بی زبونی مخالفتش و به من نشون داد اما در هر صورت انتخابش با خودم بود. یه خورده تنهام گذاشت. برام لازم بود. باید با خودم کنار میومدم. فکر کردم. از زور ناتوانی و سردرگمی گریم گرفت. حتی یک درصد هم فکر نمی کردم مخالف باشه اما بود. از خدا پرسیدم پس کی قراره این اتفاق بیفته؟ اصلا چرا نباید بیفته؟ دلمم نمی خواست که مجید فکر کنه حرفاش برام اهمیتی نداره. معلومه که اهمیت داره. در هر صورت اگه این اتفاق بیفته اونم یه جورایی درگیر می شه. درسته مستقیم نیست ولی در هر صورت اثرش و میذاره. دیگه واقعا مغزم کار نمی کرد. یه دفعه یاد استخاره افتادم. اصلا اهل استخاره نیستم و اصولا اگه تصمیمی بگیرم اجراش می کنم ولی این بار شاید باید یه کاری می کردم تا مجید هم نسبت به این قضیه یه آرامش نسبی پیدا کنه. به مجید گفتم استخاره می کنم اگه خوب اومد دیگه مخالفت نکن و اگه بد اومد دیگه من راجع به این قضیه حرفی نمی زنم. یه sms زدم به آقا وحید تو قم و ازش خواستم برام استخاره بگیره. ده دقیقه بعدش جواب داد که انشالله خوب است. مجید جواب استخاره رو نپرسید. انگار از قبل می دونست که جواب چیه. منم چیزی نگفتم. حالا دیگه اون باید خودش و راضی می کرد همونطور که اگه منفی بود من باید خودم و راضی می کردم. می دونستم که چون خیلی منطقیه حتما با این قضیه کنار میاد. دو روز با خودش فکر می کنه و بالاخره حلاجیش می کنه. منم باید تمام جوانب و در نظر بگیرم و این کارو درست انجام بدم. دلم نمی خواد برای به دست آوردنش بهای سنگینی بپردازم چون اگه نشه ازش بهره برداری کرد یعنی یه تلاش بی فایده و یه شکست دیگه. خدایا کمکمون کن که شدیدا محتاج کمکتیم.      

نظرات 11 + ارسال نظر
کاوه - روزمرگی پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 03:06 ب.ظ

سلام دوست عزیز

ابی که برآسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است

از راه مرو سایه که آن گوهر مقصود
گنجی ست که اندر قدم راهروان است.

پاینده باشید

سلام کاوه خان.
شعرت بهم آرامش داد. احساس می کنم کاری که دارم می کنم درسته. منم از ساکن بودن و زندگی رو یک جور گذروندن خوشم نمیاد.
از شعرقشنگت ممنون.
شاد باشی.

شهرزاد پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 08:52 ب.ظ

سلام عزیز دلم:
خوبی گلم؟؟؟
میشه بگی راجع به چی اینقدر دلواپسی و در تصمیم گیری مشکل داری شاید تونستیم یه کمکی بهت بکنیم!!!!
من که چیزی از این پستت دستگیرم نشد.....
موفق باشی...
بوسسسسسسسسسسسسسسسسس

سلام خانمی. چطوری؟
منم خوبم.
خیلی ممنون از لطفت. حل می شه انشالله.
شرمنده که گنگ نوشتم.
شاد باشی.
آپ کنیا دارم میام.

شهرزاد پنج‌شنبه 22 آذر 1386 ساعت 08:53 ب.ظ

راستس یادم رفت یه چیزه دیگه رو بهت بگم :این قالبت خیلی بهتره.....

آره موافقم. انقدر از اون قبلیه بدم میومد که خدا بدونه. اینم اگه خدا بخواد چند روز دیگه عوض می شه.

مادر سپید جمعه 23 آذر 1386 ساعت 12:53 ب.ظ

براتون ارزوی موفقیت میکنم .
پاسخ به کامنتم رو دیدم .
درباره این نوع بیماری چشم چیزی نشنیده بودم . براش ارزوی سلامتی میکنم .
امیدوارم جراحی با موفقیت انجام بشه .
برام از نتیجه جراحی بنویس . منتظرم .

خیلی ممنون.
براش دعا کنید لطفا.
انشالله.
به محض اینکه اطلاع پیدا کردم؛ چشم.

شایان جمعه 23 آذر 1386 ساعت 06:10 ب.ظ http://www.bichareganeroozegar.blogfa.com

سلام
خوبید ؟
خسته نباشید
انشا الله که مشکلتون حل میشه
من آپم خوشحال میشم بهم سر بزنید
موفق باشید
بای

سلام. خوبی؟
انشالله.
بله حتما میام.

غروب جمعه 23 آذر 1386 ساعت 09:33 ب.ظ http://bayad-zist.blogfa.com/

سلام کاشی میگفتی برای چی استخاره کردی نوشتت یکم مبهم بود .ولی خوب شاید من یک مقدار پخمه ام که چیزی نفهمیدم.منتظرت میمونم شاید جواب سوالم و گرفتم

سلام عزیزم. خوبی؟ عمدی نگفتم. شرمنده که مبهم نوشتم. به خودت هم توهین نکن چون شرمنده تر می شم.
میام بهت سر می زنم. :)

ققنوس شنبه 24 آذر 1386 ساعت 08:57 ق.ظ http://StartOfAnEnd.bLogFa.cOm

سلام.
میبینم که نه تنها من گنگ نوشتن رو ترک نکردم، تو هم مبتلا شدی!!!
امیدوارم هر چی که هست رو به راه بشه...

ویروس داشتی. منتقل شد.

حمید شنبه 24 آذر 1386 ساعت 01:02 ب.ظ

salam
2
3
bAr PostE AkhIreTo kHondam
BayaD bedam jEDI Hang kardam
U
az Inam BalaD bodI benevisY
az Kar oftad TAMamEH sistemeh KHanandeGanet
ایشالاههمهچیروبراهمیشح

سلام.
چرا هنگ کردین؟
چرا سیستم خوانندگیم از کار افتاد؟
چرا اینجوری نوشتین؟
اصلا چی گفتین من که نفهمیدم.

کاوه - روزمرگی شنبه 24 آذر 1386 ساعت 01:49 ب.ظ

کجایید دوست مهربان .

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
منتظریم.

همین جام و سرم به شدت شلوغ.
الان میام.

سعید شنبه 24 آذر 1386 ساعت 03:33 ب.ظ

امید وارم که همیشه تو سخت ترین شرایط بهترین تصمیمات رو بگیری

خیلی ممنون. انشالله.

بید مجنون شنبه 24 آذر 1386 ساعت 06:17 ب.ظ http://delhayebarani.blogfa.com

سلام
خوبی؟
پس تو هم که به دسته سانسورچی ها پیوستی!
یادته به من می گفتی؟
ان شاء الله که خیره...

سلام بید جونم. خوبی؟

نه بابا سانسور چیه؟ فقط یه کم دقت می خواد.

انشالله بله.

مرسی که اومدی.

شاد باشی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد