ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.
ناشناس همدل

ناشناس همدل

آرزومند آن مباش که چیزی غیر از آنچه هستی باشی، بکوش در کمال آنچه هستی باشی.

یه بازی دیگه

حالا یه بازی دیگه.

یعنی من فقط نشستم ببینم کجا دارن بازی می کنن برم قاطیشون شم. به نظرم خیلی کیف داره این بازی کردنا.

خب این دفعه بازی صمیم که گفته:

5 رفتار که طی زمان تونستین عوضش کنین و 5 تجربه که به دست آوردنش خیلی هم آسون نبود براتون.

البته خدایی این بازی سختیه و خیلی فکر می خواد ولی خب تا هر جا یادم باشه می نویسم.

رفتارهایی که عوض کردم:

مامان و بابای من زیاد آبشون باهم تو یه جوب نمی ره و سر خیلی چیزا اختلاف دارن اما خب هیچ موقع هم کارشون به قهرای طولانی و این حرفا نمی کشه. از این ور دعوا می کنن یه دقیقه بعد همچین خوش و خرّمن. اون اولا وقتی دعوا می کردن حال من دیدنی بود. یخ می کردم ... اصلا ولش کن تا اینکه یه بار معلممون داشت بایکی از بچه های کلاس صحبت می کرد و اتفاقی منم شنیدم. معلممون گفت دعواهای اونا اصلا به تو ربطی نداره. اونا قهر می کنن یه دقیقه بعد خودشون آشتی می کنن. تو این وسط چیکاره ای که کارات و انجام نمی دی. دیدم راست می گه ها. فقط اعصاب خوردیش می موند واسه ما. این شد که دیگه واقعا زدم به رگ بی خیالی و خدا روشکر دیگه زندگی رو سیاه و خاکستری نمی دیدم.

قبل از ازدواج جلو همه یه بلوز آستین کوتاه وشلوار و یه روسری می پوشیدم بعد از ازدواج آستین لباسم و بلند کردم. شالمم از پس کلم آوردم جلوتر.

قبل از ازدواج گاهی تا 9 شب هم بیرون می موندم. بعد از ازدواج نهایتش تا 7.

یه وقتا خیلی خجالتی بودم که خدا رو شکر بهتر شدم.

دیگه چیزی یادم نمیاد. حالا تجربه ها:

بهترین تجربه من زندگی پدر و مادرمه. تو زندگی خودم با زمستون شیوه لقمان و در پیش گرفتم که (هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از آن پرهیز کردم) و خدا رو شکر تا به امروز موفق بودم.

قبلا از ناراحتیام هیچ صحبتی نمی کردم و فقط می نوشتم اما الان راجع به نظرات و سلائقم و رفتارهایی که ناراحتم می کنه با زمستون دوستانه صحبت می کنم و با هم حلش می کنیم.

دلم می خواست از .... یاد می گرفتم که به مادرم احترام بذارم و همسرم و عاشقانه دوست داشته باشم و برای خوشبختی فرزندانم از دل و جون مایه بذارم و آسایش همه رو فدای خودخواهی های خودم نکنم اما همه اینا رو از کوتاهیاش یاد گرفتم....

یاد گرفتم که شرایط همه رو درک کنم و تا جایی که در توانم هست بدون توقع جبران به بقیه کمک کنم و همه رو دوست داشته باشم و مسئولیت های زندگیم و خودم به دوش بکشم و اشتباهاتم و مدام تکرار نکنم و به نظرات خانوادم اهمیت بدم و با همشون دوست باشم و برای رفع اتهام از خودم دنبال مقصر نگردم و حرفها و درد دلهای مادرم و گوش کنم و به انتظارش برای دیدنم احترام بذارم و شخصیت همسرم و تحت هیچ شرایطی تخریب نکنم و همیشه سپاسگذار زحماتش باشم و... و... و...

ممنونم که همه اینا رو به من یاد دادی.

یه چند خط و پاک کردم ببخشید...

نظرات 8 + ارسال نظر
شهلا تی ان تی پنج‌شنبه 24 آبان 1386 ساعت 10:56 ق.ظ http://www.bazareroz.com






سلام
باز هم عالی بود
نوشته هات خیلی صمیمی هست
می خواستم از وب سایت من هم حمایت کنی
دوست داشتی به من هم سر بزن
یه وسیله برات گذاشتم بهم سر بزنی منتظرتم
موفق باشی یا علی
منو لینک کن با هر نامی بعد در قسمت تماس باما بهم بگو
°°°°°°°°°°°° |/°
منو°°°°°°°°° |_/°
°°لینک °°°°° |__/°
°° می کنی ؟ |__/°
°°°°°°°°°°° |___/°
°°°°°°°°°°°°|_____/°
°°°°°°°°°°°°|______/°
°°°°°°______|_______________
~~~~/__ بیا اینم وسیله حالا دیگه_~~~
~~~~~/ _میتونی منو لینک کنی _~~~~
,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~*´¨¯¨`*•~-.¸,.-~* ¯´¨ ¨`*•~-.¸.....
آیدی من ShahlaOk

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 24 آبان 1386 ساعت 11:24 ق.ظ

چقدر اون شیوه لقمانیت !شبیه منه!!
آفرین.درس های خوبی بود.مواظب خودت و زمستون باش عزیزم.

شیوه خوبیه. غیر ممکنه کسی این راه و بره و ناموفق باشه.
خیلی ممنون. قابلی نداشت. چشم.

حمید پنج‌شنبه 24 آبان 1386 ساعت 12:48 ب.ظ http://karaj400.blogsky.com

به به به به چه خانم با شخصیتی،
:-)

خیلی ممنون. نظر لطفتونه.

نیلوفر پنج‌شنبه 24 آبان 1386 ساعت 01:29 ب.ظ

اِه بهار میام میزنمتا...چقد تند تند آپ میکنی... دو تا پست عقبم...همش دو روز نبودما!!
برم بخونم...راستی ورود خواهرت به جمع وبلاگ نویسا بر همه ی مسلمین و همچنین شما مبارک باد!!!

خدایی تو هم تنبلی دیگه. بدو بخونا. تو بازی هم شرکت کن.
آره خیلی وقت بود می خواست بیاد.

محمد جمعه 25 آبان 1386 ساعت 01:39 ق.ظ http://delle.blogsky.com

سلام
خیلی جالبه
خوندنی هم هست
ببینم تو که مثل من با دلت دعوا نداری ؟
این دل راحتت میذاره؟
یا دعوا نداشتنت به خاطر اینه که همیشه گوش به حرفش میدی ؟
ها عزیز
به امید دیدار

سلام.
خوبی؟
نه من دعوا ندارم. خیلی هم دلم و دوست دارم چون همه کسانی که برام عزیزن تو دلم جا دارن. چطور می تونم با همچین دلی دعوا کنم؟
یا گوش می دم. یا یه دلیل درست حسابی براش دارم که راضیش کنم.
شاد باشی.

عارفه جمعه 25 آبان 1386 ساعت 11:08 ب.ظ http://www.a17.blogsky.com

سلام بهار جون
چه تجربیات قشنگی!
بهار من لینک دوستام پریده البته الان یه چند تایی رو لینک کردم
حالا یه سوال؟
وقتی می یای به وبلاگم اسم خودتو یا کلا لینکای منو می بینی؟
خیلی ها می گن نیست
فعلا...

سلام. عارفه جان. چطوری؟
خیلی ممنون. قابلی نداشت.
میام تو وبت جواب می دم.

سمیع شنبه 26 آبان 1386 ساعت 10:48 ق.ظ http://www.samie.blogsky.com

سلام
ضمن عرض تبریک به خاطره وبلاگ خوبتون
شما رو دعوت به وبلاگ خودم میکنم


دوستدار شما

سلام.
بله حتما میام.

ققنوس شنبه 26 آبان 1386 ساعت 03:49 ب.ظ

چند روز نبودم ببین چیکار کرده!!!!
حالا من تند تند اومدنی آپ نمیکنه ها!

اینجوریه دیگه.
باهات لجم. :-)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد